فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Critical Point

American: ˈkrɪtɪkəlˈpɔɪnt British: ˈkrɪtɪkəlpɔɪnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • (فیزیک) نقطه‌ی بحرانی، نقطه‌ی سرگشتی (حالتی که در آن ماده‌ای که به دمای سرگشتی خود رسیده است، می‌تواند به‌طور مساوی آبگونه و گاز باشد)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد critical point

  1. noun crucial moment
    Synonyms: climacteric, climax, crisis, critical juncture, critical mass, critical stage, crucial point, crunch, defining moment, moment of truth, nexus, pivot, pivotal point, point of no return, turning point

ارجاع به لغت critical point

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «critical point» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/critical point

لغات نزدیک critical point

پیشنهاد بهبود معانی